بنابه گفته راوی که میگوید آنچه از بزرگان شنیدهام طایفههایی به نامهای «ایماق» و «حسنی» وابسته به مغولستان در چندین مرحله به این روستا تاخته و اموال را غارت کرده وعدهای را نیز به اسارت بردهاند که بدنیست به جزئیات آن اشاره نماییم و در منطقه از بیهود درگیری میشود فردی بهنام محمدعلی اکبرو میگوید «باروتهایمان تمام شده دشمن خبر میشود و به نیروهای بیهود حملهور میشوند و چند نفر از مردم بیهود را به اسارت میبرند و بعد از مدتی آنها را آزاد میکنند. که در روستای بیهود به این طایفه« ایماقها» میگویند به لحاظ اینکه با گروهی بهنام ایماق جنگ کردهاند و در مرحله دوم درگیری این دو گروه بیهود زمانی است که این گروه وارد روستا شده و اتفاقاً در آن مجلس عروسی بودهاست خانه داماد را شناسایی میکنند و شبانگاه (شب زفاف) عروس را اسیر کرده و به منطقهای از بیهود بهنام تنگل کربّدی میبرند شبانگاه در آنجا منزل میکنند و صبح هنگام میگویند باید قربانی انجام دهیم و همین تازه عروس به اسارت گرفته شده را قربانی کرده سرش را روی سینهاش گذاشته و میروند.
مرحله سوم گروهی از ایماقها به روستای بیهود حملهور شده و به خانهای یورش میبرند اتفاقاً در آن خانه مشغول پخت بلغور بودهاند اهالی آن خانه قبل از رسیدن ایماقها دیگ بلغور را از روی آتش برداشته و بروی برفهای صحن حیاط میگذارند تا سرد شود ایماق در لحظه ورود به این خانه اهالی دیگ را رها کرده و به خانههایشان پناهنده میشوند ایماق وقتی وارد خانه میشوند و میبینند که دیگ بلغوری روی برفها میجوشد تعجب میکنند سراسب را برگردانده و میگوید در اینجا سحر و جادو میکنند چراکه دیگ بلغوری روی برف جوش میخورد و این منظره باعث میشود که دشمن از این روستا متواری گردد و مجدد به این منطقه حمله نکند.